در زمان خلیفه سوم به صورت آشکار خمس از مجرای واقعی خودش خارج شد و به صلاحدید خلیفه صرف اموری میشد که بایسته آن نبود.
ابوعثمان میگوید : وقتی عثمان به خلافت رسید، عمروبن عاص را بر فرمانروایی مصر نگه داشت؛ چرا که او هیچ کس را بیشکایت و استعفا برنمیداشت. (در سال 27 ه.ق) عبدالله بن سعد جزء سپاه مصر بود، عثمان وی را سالار سپاه آنجا کرد و کسان به یاری وی فرستاد و روانه افریقیه کرد، عبدالله بن نافع بن عبدالقیس و عبد الله بن نافع بن حصین را نیز همراه عبدالله بن سعد کرد و به وی گفت : اگر خدای عز و جل افریقیه را برای تو گشود، یک پنجم از خمس غنائمی که خدا نصیب مسلمانان میکند، به تو بخشوده است. عبدالله غنائمی را که خدا نصیب کرده بود بر سپاه تقسیم کرد و یک پنجم خمس را بگرفت و چهار پنجم آن را همراه ابن وثیمه نصری پیش عثمان فرستاد. عده ای از این برداشت عبدالله به عثمان شکایت کردند. عثمان گفت : من به او بخشیدهام و باید آنطور کند که من دستور داده بودم، اکنون به اختیار شماست اگر راضی هستید، همینطور باشد و اگر راضی نیستید پس داده شود! گفتند راضی نیستیم. عثمان به عبدالله نوشت که آن را پس دهد و از آنها دلجویی کند. گفتند : اتو را معزول کن،که نمیخواهیم پس از این ماجرا سالار ما باشد. عثمان به عبدالله نوشت : کسی را که مورد رضایت تو و آنها باشد به جای خویش بر آفریقا بگمار و یک پنجمی را که در راه خدا به تو بخشیده بودم تقسیم کن؛ چرا که آنها به این بخشش راضی نیستند.(1)
تلافی جویی عثمان در خمس :
عثمان بن عفان از طایفه بنی امیه بود که در سال 23 ه.ق بر مسند خلافت نشست. او در زمان فرمانروایی خود در امور مالی به ویژه خمس چنان ریخت و پاش نمود که کسی پیش از او چنین نکرد. ریشه این رفتار او به خاطر کینهای بود که از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در دل داشت؛ چرا که خداوند در قرآن کریم خمسی را برای خدای سبحان و پیامبرش و نزدیکان پیامبر و نیازمندان آنها قرار داده بود(2) و پیامبر (ص) نیز نزدیکان خود را تنها از دو خاندان هاشم و مطلب شناسانده بود و سهمی از خمس را به آنها میداد و از سوی دیگر آنها را از گرفتن صدقه باز میداشت. از آنجا که علی علیه السلام از فرزندان هاشم به شمار آمد و عثمان که داماد دیگر پیامبر (ص) بود از بنیامیه بود و به او خمس تعلق نمیگرفت، این کار بر او گران آمد؛ لذا در همان زمان پیامبر(ص) اعتراض کرد و پیامبر پاسخ او را داد(3) و اعتراض او را درست نداست. بنابراین هنگامی که عثمان بر جای عمر نشست کوشید تا به همه آرزوهای دیرین خود جامه عمل بپوشاند؛ لذا خمس را از آن خود و خاندانش ساخت.
گفته میشود روزی مردم را جمع کرد و گفت : شما را به خدا آیا پیامبر (ص) قریش را از میان مردم برتری نمیداد؟ آیا بنی هاشم را از سایر قریش برتر نساخت؟ اگر کلیدهای بهشت در دست من بود آن را به بنیامیه میبخشیدم تا آخرین آنها داخل شوند.(4)
در سال 27 هجری هنگامی که سپاهیان اسلام برای جنگ جهادی به سوی آفریقا حمله کردند، دو میلیون و پانصد و بیست هزار دینار نصیب مسلمانان شد و چون عثمان دختر خود را به عقد مروان بن حکم درآورده بود، فرمان داد خمس این غنائم را که بالغ بر پانصد هزار دینار میشود به او بدهند.(5) شاعری عرب ضمن شعر های خود از این واقعه چنین یاد میکند :
و اعطیت مروان خمس العباد فهیهات شاوک ممن سعی(6)
خمس بندگان خدا را به مروان بخشیدی پس دور باد خواست تو از هر تلاشگری
ابی مخنف آورده است : در خزانه مدینه، صندوقچه ای بود که در آن جواهرات بود، عثمان آن جواهرات را به افراد خانوادهاش داد. مردم به او اعتراض کردند تا اینکه او ناراحت شد و سخنرانی کرد و گفت : من نیازهای خود را از غنائم بر میدارم؛ اگر چه بینی همه طایفه ها را به خاک بمالم … عمار بن یاسر گفت : خداوند را گواه میگیرم بینی من نخستین بینی بود که به خاک مالیده شد.(7)
البته او بارها مورد اعتراض یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفت که چرا با سنت پیامبر (ص) مخالفت کرده و سهم خدا و پیامبرش و خویشاوندان پیامبر(ص) و… را به مروان بخشیده است. (8)
بنابراین خمس در دوران عثمان به عنوان ملک شخصی خلیفه و خاندان او به شمار میآمد و او حتی به معاویه – کارگزار خود در شام- پیغام فرستاد : هرگاه غنیمتی به چنگ آورده آن را بگیر و پنج سهم نما و بر روی یکی از آنها بنویس «آن برای خداوند!» سپس با قرعه آن را انتخاب کن و هر کدام که شد آن را بردار و بقیه را بین یارانت تقسیم کن.(9)
.
برگرفته از کتاب تاریخ خمس نوشته آقای سید مهدی قانع
.
.
.
پانوشت ها :
- تاریخ طبری ج 4 ص 254
- سوره انفال آیه 42
- مسند احمد ج 1 ص 136؛ تاریخ اسلام ج 3 ص 432؛ تاریخ المدینه ج 3 ص 1098؛ تاریخ مدینه و دمشق ج 39 ص252؛ البدایة والنهایة ج 7 ص 178؛ به نقل از موسوعة الامام علی بن ابی طالب ج 3 ص 153.
- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 166
- المعارف ابن قتیبه ص 195؛ البدء و التاریخ ج 5 ص 200.
- جمل من انساب الاشراف ج 5 ص 538
- الامانة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء ج1 ص50
- تاریخ مدینه و دمشق ج 56 ص 469