پرش لینک ها

شهید سید جمال احمد پناهی

يكي دوبار اصرار كرد و كم‌كم ناراحت شد. يكي از مهمان‌ها آرام در گوشش چيزي گفت و او هم ديگر تعارف نكرد.
در راه برگشت به خانه، دو سه نفر از مهمان‌ها كه تا خانه مسيرشان با ما يكي بود، همراهمان آمدند و گفتند:« ما براش قضيه رو تعريف كرديم اما دلگير شد. كاش يك كم مي‌خوردي! ».
گفتم:« من به مهموني اومدم تا دلگير نشن؛ اما شما مي‌دونين در دوران بارداري هر جا برم كه مطمئن باشم خمس نمي‌دن چيزي نمي‌خورم. ».
چند ماه بعد، سيد جمال به دنيا آمد.
شهید سید جمال احمد پناهی
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص102

پیام بگذارید