دو هفته قبل از اینکه مجتبی به جبهه برود در صندوق قرض الحسنه ده، دوازده هزار تومان پول داشت. به منزل آیت الله شیرازی رفت و حساب سالش را انجام داد و کارهایش را مرتب نمود. روز نیمه شعبان که می خواست به جبهه برود میهمان داشتیم. به او گفتم: پسرم امروز به جبهه نرو میهمان داریم. ایشان خندید و دستی به شانه ام کشید و گفت: هنوز هم شما می گویی نروم. ما باید به کربلا برویم و از آنجا هم به قدس عزیز تا آنجا را آزاد کنیم. بالاخره خداحافظی کرد و رفت.
شهید مجتبی حسنزادهاصفهانی
منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان